Sattar Abasi
Hoori

متن آهنگ حوری ستار عباسی

کشیده به رسوایی کار دل رسوایی

که شده حیران از این زیبایی

هنر خداوندت پیدا به هر لبخندت

دلم افتاده هراسان در بندت

ای دلخواهی کز دل تو راهی

هست به دلم گاهی دنیای من

جان ای حوری چشم مرا نوری

خسته ام از دوری زیبای من

بمان تا از هم نپاشم تو از اول بتراشم

که هم اندازه ی آن قلبت باشم

تو ای همسایه ی ماهم به تو شد خیره نگاهم

میشوم عاشقت آن گونه که خواهم

همه ی این دل دیوانه به تو دهم

از بند هر که به غیر از تو برهم

می تراود بحر تو از دل من عشق

برده دل تا مرز دیوانه شدن عشق