Vahid Panaah
Delkhatereh

متن آهنگ دلخاطره وحید پناه

باز هم بی تو شبی رفت

مثل دیشب، مثل امشب،

مثل هر شب که نبودی تو کنارم-

می کشم باز به گرد خود حصاری

سر من روی دو دستم شده باری

باز هم بی تونشستم

قفل و زنجیر بر آن پنجره یاد تو بستم،

شیشه خاطره های دل من را که پر از توست شکستم

تا که دست از تو بشستم

چون که از حصر برستم،

باز دیدم که من از عطر تو مستم

من چه کردم- من که بودم

من چه هستم- من چه بودم

عرقی سرد نشسته بر جبینم،

آخه باز نقش و نگاهت رو میبینم

روبروی نقش تو خیره شدم با غم و آهی،

تا که جان گیری و از طرح وجودم به در آیی

باز هم دل دلِ آواز شنیدم

باز از باغچه دل، گلی از خاطره چیدم

باز از پنجره یاد تو من شعر سرودم،

باز در اوج نگاهت، بال پرواز گشودم

تا به خود آمدم، از طرح و نگاه تو دگر هیچ ندیدم

نکند با لبه تیز همان شیشه دلخاطره ها، دست و رگ خویش بریدم،

آخه جز یک گل پرپر شده و پیکر بی جان خودم، چیزی ندیدم